سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا حق
دورترین آفریدگانِ از خداوند متعال، دولتمندِ بخیل است . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:     

به نام یکتای هیستی

سلام عزیز زهرا

 

چه روزها که یک به یک غروب شد  نیامدی               چه اشکها که در گلو رسوب شد  نیامدی

خلیل آتشین سخن  تبر بدوش بت شکن                 خدای ما دوباره سنگ و چوب شد  نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه                  ولی برای عده ای چه خوب شد  نیامدی

تمام طول هفت را در انتظار جمعه ام                 دوباره  صبح ، ظهر ، نه  غروب  شد   نیامدی!

 

حقیر از تمامی افرادی که مطالب این وبلاگ را دنبال مینمودند معذرت خواهی میکنم چونکه مدت زیادی را در شرایط مناسبی به سر نمی بردم و نتوانستم که این وبلاگ را با سخنان گهر بار و سراسر نور ( از حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف) به روز کنم .


 

     داعیه داران دروغین


 

و باید بدانند که براستی حق با ما و نزد ماست ٬جز ما٬ کسی این سخن را بر زبان نراند مگر دروغگوی تهمت زننده . وغیر از ما احدی آنرا ادعا نکند مگر آنکه گمراه و گمراه کننده است . پس به هین جمله از ما اکتفا کنند و تفسیرش را نخواهند ٬ و به همین کنایه اکتفاکنند ٬و به دنبال تصریح آن نروند که به خواست خدا کنایه آنها را بس است.


 

بحار النوار جلد ۵۳ صفحه ۱۹۱


 

 

      نگهداری حق


 

خداوند حق را بر اهلش نگه داشته وآن را در جایگاه خود ثابت قرار داده است  ٬ و از اینکه امامت و پیشوایی را در دو برادر ٬ جز حسن و حسین ( علیه السلام) قرار دهد ؛خودداری  نموده است٬و هر گاه که خداوند اجازه سخن گفتن به ما بدهد حق آشکار شده و باطل نابود و از شما دور  می گردد٬ و من بخدا روی می آورم تا امور ما را کفایت نماید و با ما به نیکویی رفتار کند و سرپرستی فرماید٬ و او خوب وکیلی است ودرود خداوند بر محمد و خاندانش باد.


 

احتجاج جلد ۲ صفحه ۴۶۹


 



      حق امام زمان علیه السلام


 

و اگر این نبود که نباید امر خدا نا دیده گرفته شود و سر الهی آشکار و ابراز گردد ٬ حق ما آنگونه بر شما ظاهر می شد که عقلهایتان را برباید و تردیدهایتان را بر طرف کند ٬ لیکن آنچه را که خداوند  خواسته  انجام می شود و برای هر سرآمدی کتاب و نوشته ای است.

پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و مار را به ما واگذار کنید و بر ماست که شما را از سرچشمه٬ سیراب بیرون اوریم چنانکه ما شما را به سرچشمه بردیم.

برای کشف آنچه از شما پوشیده داشته شده کوشش مکنید ٬ و از راه راست منحرف نشوید ٬و به نادرستی نگرائید. بر اساس سنت آشکار الهی  بوسیله محبت و دوستی خود ٬ راه و مقصدتان را بسوی ما قرار دهید.


 

احتجاج جلد ۲ صفحه ۴۶۷


 

                          


 


 

      نشانه قیام


 

نشانه حرکت و قیام ما از این خانه نشینی ٬ حادثه ای است که در مکه معظمه روی خواهد داد ٬ حادثه ای برخاسته از پلیدی انسانی ٬ دو رو و نکو هیده که خونریزی را حلال می شمرد و با کید و نیرنگ خود ٬ آهنگ جان مومنان را می نماید. اما با آن کار به هدف ظالمانه و ستم بار خود نخواهد رسید ٬ زیرا ما با دعایی که از دارنده آسمان و زمین پوشده نمی ماند و رد نمی شود برای حفظت و نگهداری آنان آماده ایم.


 

احتجاج جلد ۲   صفحه ۴۹۹


 

 


 


 

نوشته شده توسط:     

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه توقیعات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه


علت غیبت


و اما علت غیبت ما٬ پس بدرستی که خداوند عزوجل می فرمایند:( ای کسانی که ایمان آورده اید از چیز هایی که اگربرایتان آشکار  شود ناراحتتان می کند سوال نکنید)


هیچکدام از پدرانم نزیستند مگر آنکه طاغوت زمانشان برایشان تحمیل نگشت اما من زمانی قیام می کنم ٬ بیعت هیچیک از طاغیان و طاغوتیان بر گردنم  نیست.


احتجاج جلد ۲  صفحه ۴۷۱


 




 


کیفیت بهره وری


و اما کیفیت بهره برداری از من در دوران غیبتم ٫ همچون بهره وری از خورشید است هنگامی که ابرها آن را از دیده گان بپوشاند٬و  من برای اهل زمین موجب امان و امنیت می باشم همچنان که ستارگان برای اهل اسمان .پس آنچه به شما مربوط نیست پرستش نکنید و برای دانستن آنچه از آن مستغنی هستید خود را به تکلیف و مشقت نیندازید.


و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که به راستی همین دعا ٬ فرج شماست.


احتجاج جلد ۲  صفحه ۴۷۱


 


 

نوشته شده توسط:     

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این ایام را به عزیزان و پیروان آن عزیزتر از جان تبریک می گویم

 

 

  لزوم محبت

هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک می کند و از آنچه خو شایند ما نبوده و موجب کراهت و خشم ماست دوری گزیند؛ زیرا امر ما ناگهان فرا میرسد  در هنگامی که توبه و بازگشت برای او سودی ندارد وپشیمانی او از گناه  از کیفر ما نجاتش نمی بخشد .

و خداوند رشد و هدایت مطلوب را به شما الهم فرماید  به لطف خویش شما را به بهره وری از رحمت هایش توفیق بخشد.

احتجاج جلد۲ صفحه ۴۹۸

 

 

  • ادای حقوق الهی

و ما به تو [شیخ مفید] ـ ای دوست با اخلاص که در راه ما با ستمکاران در ستیز و پیکاری   خداوند تو را به نصرت و یاری خویش   همانگونه که دوستان شایسته پیشین ما را تایید فرموده است   تایید کند ـ سفارش می کنیم که هر یک از برادران دینی تو که تقوی خدا پیش کرده و برخی از آنچه را که به گردن دارد به مستحقانش برساند  در فتنه ویرانگر بر باد دهنده و گرفتاریها و آشفتگیهای تاریک و گمراه کننده در امان خواهد بود و آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او کرامت فرموده به کسانی که فرمان رسیدگی به آنها را داده  بخل ورزد زیانکار دنیا وآخرت خویش خواهد بود.

احتجاج جلد ۲ صفحه ۴۹۹

 

 

  • سعادت دیدار
  •  
  •  
  • و اگر شیعیان ما ـ که خداوند توفیق طاعتشان دهد ـ در راه ایفای پیمانی که بر عهده دارند همدل می شدند٬ مینت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنها می گشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی ازآنان نسبت به ما . پس ما را از ایشان باز نمی دارد مگر آنچه از کردارهای آنان که به ما می رسدو ما را نا خوشایند است و از آنانم روا نمی دانیم.

از خداوند یاری می طلبیم و او ما را کفایت کرده و وکیل خوبی است و صلوات و سلام خدا بر آقای بشارت دهنده و بیم دهنده ما محمد و خاندان پاک اوباد.

بحار الانوار جلد۵۳ صفحه ۱۷۷ـ ۱۷۸   و احتجاج جلد ۲ صفحه ۴۹۹

این هم عیدی عزیزان

التماس دعا

 


 

نوشته شده توسط:     

چهارشنبه 85 شهریور 1  11:54 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

مبعث پیغمبر بر عزیز زهرا(عج الله) و رهروان آن حضرت مبارک

ادامه توفیعات:


  • آگاهی بر امور شیعیان

  • اگر چه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستمگران سکنی گزیده ام ـ که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را مادامی که حکومت دنیا به دست تبهکاران است  در همین دوری گزیدن٫ به ما نمایانده است ـ ولی در عین حال بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پو شیده و مخفی نیست   از خواری و مذلتی که دچارش شده اید با خبریم   از آن زمان که بسیاری از شما به برخی از کارهای ناشایستی  میل کردید که پیشینیان صالح شما از آنها دوری می جستند   و عهد و میثاق خدای را آنچنان پشت سر انداختید که گویا به آن پیمان آگاه نیستید.

    احتجاج جلد ۲ صفحه ۴۹۷


     یاد آوری و رسیدگی

    ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکردیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم که اگر جز این بود دشواریها و مصیبتها بر شما فرود می آمد و دشمنان   شما را ریشه کن می کردند.

    پس تقوی خدا پیشه کنید و ما را بر رهایی بخشیدنتان  از فتنه ای که به شما روی آورده یاری دهید.

    احتجاج جلد ۲  صفحه ۴۹۷

     


     
      لزوم محبت


    هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک می کند و از آنچه خو شایند ما نبوده و موجب کراهت و خشم ماست دوری گزیند؛ زیرا امر ما ناگهان فرا میرسد  در هنگامی که توبه و بازگشت برای او سودی ندارد وپشیمانی او از گناه  از کیفر ما نجاتش نمی بخشد .

    و خداوند رشد و هدایت مطلوب را به شما الهام فرماید  به لطف خویش شما را به بهره وری از رحمت هایش توفیق بخشد.


    احتجاج جلد۲ صفحه ۴۹۸

    التماس دعا


     

    نوشته شده توسط:     

    دوشنبه 85 مرداد 30  2:11 عصر

    بسم الله الرحمن الرحیم


    و نرید ان نمن علی الذین استضعفو ا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین


    و اراده کردیم بر مستضعفان زمین منت گزاریم و آنان را پیشوایان قرار دهیم و وارث زمین گردانیم.  سوره قصص آیه ۵


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعدها و بنیها و سر المستودع  فیها  بعدد ما احاط به علمک



    اللهم العن الجبت و الطاغوت


    عزیزان برای توجه بیشتر به ساحت امام زمان عج الله تعالی فرجه و با توجه به شرایط حال جامعه وظیفه خود دانستم که نامه های حضرت را به بزرگان در وبلاگ قرار دهم . به امید آنکه اعمالمان مطابق روش و سیره ائمه اطهار با شد .


     

    • خون بجای اشک( فرازی از زیارت ناحیه مقدسه)


     

    سلام بر تو ٬سلام آن کسی که به حرمت تو آشناست٬و در ولایت و دوستی تو اخلاص می ورزد٬و به سبب محبت و ولای تو به خدا تقرب می جوید . و از دشمنانت بیزار است ٬سلام کسیکه قلبش از مصیبت تو جریحه دار ٬ واشکش به هنگام یاد تو چونان سیل ٬جاری است٬سلام آن کسی که ـ در عزای تو ـ دردمند و غمگین و سرگشته و بیچاره است. سلام کسیکه اگر با تو در کربلا می بود ٬ با جانش در برابر تیزی شمشیرها از تو محافظت می نمود ٬ و نیمه جانش را در دفاع از تو به دست مرگ می سپرد٬ و  در پیشگاه تو جهاد می کرد ٬ و تو را علیه ستم کنندگان بر تو یاری می دادو جان و تن و مال و و فرزندش را فدای تو می نمود ٬ و جانش فدای جان تو ٬ و خانواده اش سپر بلای اهل بیت تو می بود٬ پس اگرچه زمانه مرا به تاخیر انداخت٬ و مقدرات الهی مرا از یاری تو باز داشت ٬ و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم٬ و با کسانیکه با تو اظهار دشمنی ورزیدند به ستیز بر خیزم ٬ در عوض ٬ از روی حسرت و تاسف و اندوه بر مصیبت هایی که بر تو وارد شد٬ صبح و شام نالانم و بجای اشک برای تو خون گریه می کنم  ٬ تا زمانیکه از سوز مصیبت و گلو گیری حزن و اندوه٬ زندگی ام به پایان رسد.


     

    بحار الانوار جلد ۹۸ صفحه ۳۱۷


     

     

    التماس دعا

     


     

    نوشته شده توسط:     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شفای سوختگی



    برادر حاء می گوید:



    غروب ماه مبارک رمضان موقع افطار ٬در اثر انفجار ترقه٬آتش سوزی مهیبی روی داد و دو برادرم محمد رضا۶۵٪ومجتبی۳۵ ٪بدنشان سوخت. بلافاصله آنها را به بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری رسانیدهو بستری نمودم.روز بعد که به بیمارستان مراجعه کردمدیدم که نمی توانم آنها را بشناسم٬ بر اثر سوختگی سر و صورت قابل شناسایی نبودند. بعد از سه روز دکتر کلانتری ٬رئیس بیمارستان ٬اظهار داشت ٬بیمارانی که ٪۴۵ سوختگی داشته باشند ٬امکان زنده ماندن دارند. اما برادرانم وضع وخیمی داشتند و دکتر آنها را جواب کرده بود.



    با توکل به خدا آنها را به منزل آوردیم با کمک دکتر خصوصی و با دادن سرم و تقویت یکی دو هفته آنها را زنده نگه داشتیم ٬گوسفندی نذر کردیم تا ایشان شفا پیدا کنند. خواهرم که همسر شهید است٬خواب دیده بود:امام زمان عج الله تعالی فرجه به ایشان فرمودند که من شفای مریضهای شما را از خداوند خواسته ام نگران نباشید.



    از آن به بعدحال برادرانم رو به بهبودی رفت و الحمدالله به برکت دعای امام زمان علیه السلام شفا گرفتند.



    از این گونه داستانها بسیار می باشند که اطرافیان مریض مورد نظر خواب میبیند که امام زمان علیه السلام به ایشان مژده سلامتی مریض را میدهند ٬یا اینکه مریض خودش نذر و توسل میکند(در مورد امام زمان) یا اینکه قبل از عمل یک بار به مسجد جمکران می آید و هنگام مراجعت به بیمارستان متوجه می شود که نیازی به عمل نیست و شفا پیدا کرده است.به علت زیاد بودن این موارد از ذکر اینها خودداری می شود.و علاقمندان می توانند به کتاب کرامات المهدی عج الله تعالی فرجه   انتشارات مسجد مقدس جمکران مراجعه بفرمایند . این مواردی که ذکر شد از این کتاب می باشد.



    لازم است که توجه داشته باشیم این موارد داستان نیستند بلکه معجزه ای از امام می باشد و نباید داستان وار خوانده شود و به راحتی از این موارد گذشت و فراموش کرد.



    مطالب بالا( شفا یافته گان) از کتاب امام زمان عج الله و جمکران می باشد  

    التماس دعا


     

    نوشته شده توسط:     

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شفای لال


    یکی از خدام اما رضا علیه السلام می گوید:


    برای کشیدن دندان ٬ نزد دندان پزشک رفتم . دکتر گفت :غده ای هم کنار زبان شما می باشد باید عمل شود٬من موافقت کردم. اما پس از عمل لال شدم و قادر به حرف زدن نبودم٬و همه چیز را روی کاغد می نوشتم و با دیگران به این وسیله ارتباط برقرار می کردم. هر چه به دکتر مراجعه می کردم ٬درمان نشد و فایده ای نبخشید. دکترهاگفتند:رگ گویایی شما صدمه دیده است.ناراحتی و بیماری به من فشار آورد و برای معالجه به تهران مراجعه کردم. روزی خدمت آقای علوی در تهران رسیدم. ایشان فرمودند:راهنمایی من به تو این است که چهل شب چهار شنبه به مسجد جمکران برویدو اگر شفایی است درآنجا می باشد.


    تصمیم جدی گرفتم ٬از مشهد بلیط هواپیماتهیه میکردم شبهای سه شنبه به تهران می آمدم٬و شب چهار شنبه به مسجد جمکران مشرف می شدم٬ در هفته۳۸ بعد از خواندن نماز سر بر مهر گذاشتم و صلوات می فرستادم. ناگهان به من حالتی دست داددیدم همه جا نورانی شد و آقایی بر من وارد شدندو مردم به دنبال ایشان هستندو می گویند حضرت حجةبن الحسن عجل لله تعالی فرجه است. من ناراحت در گوشه ای ایستادم و با خود می اندیشیدم که نمی توانم به آقا سلام کنم.آقا نزدیک من آمدند و فرمودند :((سلام کن)). اشاره به زبانم کردکه لال هستم و الابی ادب  نمی باشم  که سلام نکنم. حضرت باردوم فرمودند:((سلام کن)).بلافاصله زبانم باز شد و سلام کردم.


    در این زمان پرده ها کنار رفت و خود را در حال سجده و در حال صلوات دیدم. این جریان را افرادی که قبلاْسلامتی مرا دیده و بعد لال بودن مرا مشاهده و حالا هم سلامتی مرا  دیده اند٬نزد حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی رحمةالله نیز شهادت دادند.


    التماس دعا


     

    نوشته شده توسط:     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    با سلام خدمت ناموس الدهر ، غریب الغربا، جان عالم هستی و کلیه عزیزان . با توجه به در خواست شما عزیزان  وبلاگ رو پاک می کنم و مطالب و توی چند پست  میفرستم. یا علی . به امید ظهور حضرتش

     

    به نام یکتای هستی


    با سلام به ناحیه مقدسه حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه



    برای اینکه وظیفه خود میدانم برای توجه بیشتر به ساحت ائمه اطهار و حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه چند داستان از شفا یافتن افرادی مختلف نقل میشود امیدوارم که  مورد توجه شما قرار بگیرد

    شفای بیمار فلج


    یکی از خدمه مسجد جمکران می گوید یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران در حال قدم زدن بودم مسجد بسیار خلوت بود ناگاه متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود و به خدام مسجد که میرسید انها را می بوسید و بغل می کرد جلو رفتم ببینم جریان چیست ؛همینکه به او رسیدم مرا هم در آغوش کشید و بوسید و اشک می ریخت. از او جریان را پرسیدم گفت چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم و پاهایم از کار افتاد.  هر شب متوسل به خدا و ائمه معصومین می شدم، امروز همراه خانواده ام به مسجد جمکران آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم متوسل به اقا بودم و از ایشان تقاضای شفای خود را می کردم  . نیم ساعت قبل ناگاه دیدم مسجد نور عجیب و بوی خوشی دارد دیدم مولی امیر المومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام و قمر بنی هاشم علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مسجد حظور دارند. با دیدن آنها دست وپای خود را گم کردم نمی دانستم چه کار بکنم که ناگاه آقا امام زمان علیه السلام به طرف من نگاه کرد و لطف ایشان شامل حالم شد ؛به من فرمودند شما خوب شدید بروید به دیگران بگویید برای ظهورم دعا کنند که ظهور ان شاء الله نزدیک است ، وباز فرمودند امشب عزاداری خوب و مفصلی در این مکان بر قرار می شود که ما در اینجا می باشیم.  خادم می گوید: مرد شفا یافته یک انگشتری طلا به دفتر هدایا داد و خوشحال رفت. مسجد خلوت بود آخر شب هیئتی از تبریز به جمکران آمدو به عزاداری و نوحه پردازی پرداختند و مجلسی بسیار با حال و انقلاب و سوزناکی بود . در اینجا من به یاد حرف آن برادر افتادم .


    التماس دعا


     

    نوشته شده توسط:     

    پنج شنبه 85 مرداد 5  1:35 عصر

     

     اثبات وجود حضرت حجت(ع)

    مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود. یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که مرحوم شیخ محمد شریف رازی در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است.
    او می نویسد:
    علامه حاج سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صاحب تألیفات مفید که از خواص اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که:
    « یکی از علمای زیدیه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه کرده و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می خواست و آقایان از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد و می گفت: من هم این کتب را دیده ام.

    تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهتاً بدهم، شما طی سفری به نجف مشرف شوید.
    آن سید یمنی با فرزندش سید ابراهیم و چند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرف و همه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید یمنی عرض کردند من روی دعوت شما، به این مسافرت آمدم، جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید.

    شب بعد به منزل آسید ابوالحسن آمدند و پس از صرف شام و رفتن اکثر میهمانها و گذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده و فرمودند: به سید یمنی و فرزندش بگویید بیایند و ما تا درب منزل رفتیم به ما فرمودند: شما نیایید و خود به اتفاق سید و فرزندش رفتند و ما ندانستیم کجا رفتند.
    تا روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحرالعلوم مزبور را ملاقات کردم و از جریان شب پرسیدم. گفت: الحمدلله (بحمدالله) ما مستبصر و اثنی عشری شدیم.

     گفتم: چطور؟ گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام را به پدرم نشان داد. تفصیل آن را پرسیدم.
     گفت: ما از منزل که بیرون آمدیم نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج و وارد وادی السلام شده و در وسط وادی جایی بود که آن را مقام مهدی علیه السلام می گفتند. 

    مقام حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرج الشریف - مسجد سهله 

    (مقام حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف- مسجد سهله)


    چراغ را از مشهدی حسین گرفته و خود به اتفاق پدرم و من وارد آن محیط شدیم. پس آقای اصفهانی خود از چاه آنجا، آب کشیده و وضو تجدید کرد و ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد و چهار رکعت نماز خواند و کلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید.
    وقتی وارد آن مقام شد طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد و بیهوش شد؛ نزدیک رفتم دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد و وقتی از آنجا برگشتیم پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجه بن الحسن العسکری علیه السلام را مشافهتاً زیارت کردم. و با دیدنش مستبصر و شیعه اثنی عشری شدم. »
    سید مزبور بعد از چند روز از نجف اشرف به یمن مراجعت نمود و چهار هزار نفر از مریدان یمنی خود را، شیعه اثنی عشری نمود. »

            توصیه حضرت به دوری از هوای نفس

    حاج غلام عباس حیدری دستجردی از علاقمندان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه جریان تشرفش را اینگونه نقل می کند:
    « تابستان یکی از سالهای 47 یا 48 شمسی بود؛ به دهی که زادگاهم می باشد (دستجرد) رفته بودم و پیوسته می خواستم که جمال امام زمان علیه السلام را زیارت کنم و برای زیارت آقا، برنامه ای شامل دعا و نماز، اجرا نموده و در آن حال در عشقش گریه می کردم.
    شبی از شبها که کسالتی هم عارضم شده بود و بنا بود ساعت 12 شب طبق دستور پزشک دارو بخورم، ساعت9/5 خوابیدم و نیّت کردم که ساعت 12 بیدار شوم و بیدار هم شدم. چراغ فانوسی که فتیله اش را پایین کشیده بودم تا در موقع حاجت از آن استفاده شود، خاموش بود.
    به محض اینکه رفتم تا آن را روشن کرده و دوا را بخورم، دیدم سید جلیل القدر و با وقاری که وجودش خانه را روشن کرد، وارد اطاق شدند.
    به مجرد دیدن آن جمال دل آرا، مشغول فرستادن صلوات شدم، سید آمدند تا نزدیک من و من بلندتر صلوات می فرستادم. قیافه آقا بنحوی نورانی بود که من طاقت مشاهده و ایستادن روی پاهای خود را نداشتم. زبانم یارای تکلم نداشت؛ در این حال آقا رو به من کرد و فرمود:
    « هنوز اسیر نفست می باشی؟ »

    من مانند کسی که برق او را گرفته باشد، مثل یخ افسرده شده، خجالت کشیدم. آقا رفت و من مشغول گریه شدم. »



    3. تشرف علی بن مهزیار اهوازی(ره)

    جناب علی بن مهزیار(ره) فرمود:
    « بیست بار با قصد این که شاید به خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام برسم، به حج مشرف شدم؛ اما در هیچ کدام از سفرها موفق نشدم. تا آن که شبی در رختخواب خوابیده بودم، ناگاه صدایی شنیدم که کسی می گفت: ای پسر مهزیار، امسال به حج برو که امام خود را خواهی دید. شادان از خواب بیدار شدم و بقیه شب را به عبادت سپری کردم.
    صبحگاهان، چند نفر رفیق راه پیدا کردم، و به اتفاق ایشان مهیای سفر شدم و پس از چندی به قصد حج به راه افتادیم. در مسیر خود وارد کوفه شدیم. جستجوی زیادی برای یافتن گمشده ام نمودم؛ اما خبری نشد؛ لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شدیم و خود را به مدینه رساندیم. چند روزی در مدینه بودیم.

    (مرقد علی بن مهزیار در اهواز)

    باز من از حال صاحب الزمان علیه السلام جویا شدم؛ ولی مانند گذشته، خبری نیافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگردید. مغموم و محزون شدم و ترسیدم که آرزوی دیدار آن حضرت به دلم بماند. با همین حال به سوی مکه خارج شده و جستجوی بسیاری کردم؛ اما آن جا هم اثری به دست نیامد. حج و عمره ام را ظرف یک هفته انجام دادم و تمام اوقات در پی دیدن مولایم بودم.

    روزی متفکرانه در مسجد نشسته بودم. ناگاه در کعبه گشوده شد. مردی لاغر که با دو بُرد (لباسی است) احرام بسته بود، خارج گردید و نشست. دل من با دیدن او آرام شد. به نزدش رفتم. ایشان برای احترام من، برخاست.
    مرتبه دیگر او را در طواف دیدم. گفت: اهل کجایی؟
    گفتم: اهل عراق.
    گفت: کدام عراق؟
    گفتم: اهواز.
    گفت: ابن خصیب را می شناسی؟ گفتم: آری.
    گفت: خدا او را رحمت کند؛ چقدر شبهایش را به تهجد و عبادت می گذرانید و عطایش زیاد و اشک چشم او فراوان بود. بعد گفت: ابن مهزیار را می شناسی؟ گفتم: آری، ابن مهزیار منم.

    (بقعه علی بن مهزیار)


    گفت: حیاک الله بالسلام یا اباالحسن ( خدای تعالی تو را حفظ کند ). سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود: یا اباالحسن، کجاست آن امانتی که میان تو و حضرت ابومحمد ( امام حسن عسکری علیه السلام ) بود؟

    گفتم: موجود است و دست به جیب خود برده، انگشتری که بر آن، دو نام مقدس محمد و علی علیهما السلام نقش شده بود، بیرون آوردم. همین که آن را خواند، آن قدر گریه کرد که لباس احرامش از اشک چشمش تر شد و گفت: خدا تو را رحمت کند یا ابا محمد؛ زیرا که بهترین امت بودی. پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سر نهاده بود. ما هم به سوی تو خواهیم آمد.
    بعد از آن به من گفت: چه می خواهی و در طلب چه کسی هستی، یا ابا الحسن؟
    گفتم: امام محجوب از عالم را.
    گفت: او محجوب از شما نیست؛ لکن اعمال بد شماست او را پوشانیده است. برخیز به منزل خود برو و آماده باش. وقتی که ستاره جوزا غروب کرد و ستاره های آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، میان رکن و مقام ایستاده ام.

    ابن مهزیار می گوید: با این سخن روحم آرام شد و یقین کردم که خدای تعالی به من تفضل فرموده است؛ لذا به منزل رفته و منتظر وعده ملاقات بودم، تا آن که وقت معین رسید. از منزل خارج و بر حیوان خود سوار شدم؛ ناگاه متوجه شدم آن شخص مرا صدا می زند: یا ابا الحسن بیا. به طرف او رفتم.

    سلام کرد و گفت: ای برادر، روانه شو. و خودش به راه افتاد. در مسیر، گاهی بیابان را طی می کرد و گاه از کوه بالا می رفت. بالاخره به کوه طائف رسیدیم. در آن جا گفت: یا ابا الحسن، پیاده شو نماز شب بخوانیم.
    پیاده شدیم و نماز شب و بعد هم نماز صبح را خواندیم.
    باز گفت: روانه شو ای برادر، دوباره سوار شدیم و راههای پست و بلندی را طی نمودیم، تا آن که به گردنه ای رسیدیم. از گردنه بالا رفتیم؛ در آن طرف، بیابانی پهناور دیده می شد. چشم گشودم و خیمه ای از مو دیدم که غرق نور است و نور آن تلألویی داشت.

    آن مرد به من گفت: نگاه کن. چه می بینی؟
     گفتم: خیمه ای از مو که نورش تمام آسمان و صحرا را روشن کرده است.
    گفت: منتهای تمام آرزوها در آن خیمه است. چشم تو روشن باد.
    وقتی از گردنه خارج شدیم، گفت: پیاده شو که این جا هر چموشی رام می شود. از مرکب پیاده شدیم.
    گفت: مهار حیوان را رها کن. گفتم: آن را به چه کسی بسپارم؟
    گفت: این جا حرمی است که داخل آن نمی شود، جز ولیّ خدا.
    مهار حیوان را رها کردیم و روانه شدیم، تا نزدیک خیمه نورانی رسیدیم.
    گفت: توقف کن، تا اجازه بگیرم. داخل شد و بعد از زمانی کوتاه بیرون آمد و گفت: خوشا به حالت که به تو اجازه دادند.

    وارد خیمه شدم. دیدم ارباب عالم هستی، محبوب عالمیان، مولای عزیزم، حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان مهربانم روی نمدی نشسته اند. چرم سرخی بر روی نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشی از پوست تکیه کرده بودند. سلام کردم.
    بهتر از سلام من، جواب دادند.
     در آن جا چهره ای مشاهده کردم مثل ماه شب چهارده، پیشانی گشاده با ابروهای باریک کشیده و به هم پیوسته. چشمهایش سیاه و گشاده، بینی کشیده، گونه های هموار و برنیامده، در نهایت حسن و جمال. بر گونه راستش خالی بود مانند قطره ای مِشک که بر صفحه ای از نقره افتاده باشد.
     موی عنبر بوی سیاهی داشت، که تا نزدیک نرمه گوش آویخته و از پیشانی نورانی اش نوری ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدی بسیار بلند و نه کوتاه؛ اما کمی متمایل به بلندی، داشت.
    آن حضرت روحی الفداه را با نهایت سکینه و وقار و حیاء و حسن و جمال، زیارت کردم، ایشان احوال یکایک شیعیان را از من پرسیدند. عرض کردم: آنها در دولت بنی عباس در نهایت مشقت و ذلت و خواری زندگی می کنند.
    فرمودند:
    « ان شاء الله روزی خواهد آمد که شما مالک بنی عباس شوید و ایشان در دست شما ذلیل گردند.
    بعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته که جز، در جاهایی که مخفی تر و دورتر از چشم مردم است، سکونت نکنم؛ به خاطر این که از اذیت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانی که خدای تعالی اجازه ظهور بفرمایید.

    و به من فرموده است:
    فرزندم، خدا در شهرها و دسته های مختلف مخلوقاتش همیشه حجتی قرار داده است تا مردم از او پیروی کنند و حجت بر خلق تمام شود. فرزندم، تو کسی هستی که خدای تعالی او را برای اظهار حق و محو باطل و از بین بردن دشمنان دین و خاموش کردن چراغ گمراهان، ذخیره و آماده کرده است. پس در مکانهای پنهان زمین، زندگی کن و از شهرهای ظالمین فاصله بگیر و از این پنهان بودن وحشتی نداشته باش؛ زیرا که دلهای اهل طاعت، به طرف تو مایل است، مثل مرغانی که به سوی آشیانه خود پرواز می کنند و این دسته کسانی هستند که به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذلیل اند؛ ولی در نزد خدای تعالی گرامی و عزیز هستند.

    اینان اهل قناعت و متمسک به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تابع ایشان در احکام دین و شریعت می باشند. با دشمنان طبق دلیل و مدرک بحث می کنند و حجتها و خاصان درگاه خدایند؛ و در صبر و تحمل اذیت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند که خدای تعالی، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه این سختیها را به جان و دل می پذیرند.

    فرزندم، بر تمامی مصایب و مشکلات صبر کن؛ تا آن که خدای تعالی وسایل دولت تو را مهیا کند و پرچمهای زرد و سفید را بین حطیم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخلاص و تقوی نزد حجرالاسود به سوی تو آیند و بیعت نمایند. ایشان کسانی هستند که پاک طینتند و به همین جهت قلبهای مستعدی برای قبول دین دارند و برای رفع فتنه های گمراهان بازوان قوی دارند.
     آن زمان است که درختان ملت و دین بارور گردد و صبح حق درخشان شود. خداوند به وسیله تو ظلم و طغیان را از روی زمین برمی اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظاهر می نماید. احکام دین در جای خود پیاده می شوند و باران فتح و ظفر زمینهای ملت را سبز و خرم می سازد.


    بعد فرمودند: آنچه را در این مجلس دیدی باید پنهان کنی و به غیر اهل صدق و وفا و امانت اظهار نداری. »

    ابن مهزیار می گوید: چند روزی در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل و مشکلات خود را سؤال نمودم. آنگاه مرخص شدم تا به سوی اهل و خانواده خود برگردم.
    در وقت وداع، بیش از پنجاه هزار درهمی که با خود داشتم، به عنوان هدیه خدمت حضرت تقدیم نموده و اصرار کردم که ایشان قبول نمایند.
    مولای مهربان تبسم نموده و فرمودند: این مبلغ را که مربوط به ما است در مسیر برگشت استفاده کن و به طرف اهل و عیال خود برگرد؛ چون راه دوری در پیش داری.

    بعد هم آن حضرت برای من دعای بسیاری فرمودند. پس از آن خداحافظی کردم و به طرف شهر و دیار خود بازگشتم. »


     


     

    نوشته شده توسط:     

    چهارشنبه 85 خرداد 24  2:6 عصر


    حضرت زهرا(س)، تجسم رضایت و سخط الهی

     


    آیت‌الله وحید خراسانی


     

    مقام صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) مقام بسیار بزرگی است، ایشان بر گردن مسلمانان حق بزرگی دارند، ولی متأسفانه آنگونه که مستحق است این حق را ادا نکرده‌ایم، از آن می‌ترسم که محکمه‌ای در دنیا که قاضی آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و یا در آخرت که قاضی آن خداوند تبارک و تعالی باشد تشکیل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند که آیا برای ادای حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) کاری انجام داده‌اید؟ حتی به مقدار اعتراف یک فقیه سنی؟ می‌ترسم که آن زمان جوابی نداشته باشیم.

    باید آنچه را که صحیح بخاری دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببینیم و لو غیر عامدانه؟ متعصب‌ترین و نقادترین فقهای اهل سنّت، بخاری را صحیح و معتبر می‌دانند، در این کتاب از ابی ولید از ابن عیینه، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکه از موربن مخرمه روایت شده است که رسول الله(ص) فرمود:
    فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی
    فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.

    می‌خواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آن‌را روایت می‌کند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجة بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونه‌ای دیگر روایت می‌کند:
    إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)
    همان خداوند با خوشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت می‌شود.

    پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی می‌دانیم. حال می‌گوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت می‌کند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی می‌شود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوة خشنودی و خشم ظاهر می‌شود، که هر دو ناشی از طبع و غریزه‌اند، امّا در حیات انسانی چه؟ معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجة انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103.)اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودی‌ها و خشم‌ها در وجود انسان می‌گردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.

    آیا من به مرحلة انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیده‌ام؟ می‌گویم: هرگز، اصلاً، هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجة انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.

    آیا ما تاکنون نفهمیده‌ایم که محک انسانیت‌مان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت می‌شود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجة انسانیت نرسیده است، هیچ‌کدام از ما به درجة انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
    پس هرگاه در زندگی‌مان، منشأ خشنودی و خشم‌مان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شده‌ایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان.

    امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود می‌شود و با خشم عقل، خشمگین می‌گردد. پس اگر کسی را در روی کرة زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گام‌هایش را نیز ببوسم.

    بالاتر از این مرتبه مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او اراده‌ای ندارد و ارادة او عین ارادة خداست. و این همان درجه‌ای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» می‌شود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند به‌خاطر رضای خداوند خشنود می‌گردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!

    این همان مقام عصمت خاتم‌الانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمی‌دارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمی‌شود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.

    و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمی‌زند و هرچه که می‌فرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سورة نجم (53) ، آیة 3 و 4.)
    رسیده است. و این همان درجه‌ای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر می‌شود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
    عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما:

    وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین.(سورة انبیاء (21)، آیة 87.)
    و یاد آر حال یونس را هنگامی‌که از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمی‌‌افکنیم آنگاه در آن ظلمت‌ها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.

    او پیامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج می‌بیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
    همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
    و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین.(سورة یوسف (12)، آیة 24.)
    آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام می‌کرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
    اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که:
    و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین.(سورة یوسف (12)، آیة 42.)
    آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.

    اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که می‌توان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین می‌شود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین می‌شود.
    آیا بخاری و ذهبی فهمیده‌اند که چه چیزی را روایت کرده‌اند:
    إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.
    و آیا فهمیده‌اند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک می‌شود».

    این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که می‌فرمایند:
    إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة.
    همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک می‌شود.

    این به چه معناست که به درجه‌ای برسد که «لام» خشنودی از طرف فاطمه(س) باشد (یعنی خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود شود و این مقام بالاتر است از اینکه فاطمه(س) از خشنودی خدا خشنود گردد.)
    اینجاست که معنای این سؤال فهمیده می‌شود که فاطمه(س) را چه کسی می‌شناسد، این فاطمه(س) چه کسی است؟ و در جواب می‌گوییم: امام جعفر صادق(ع) کسی است که می‌داند فاطمه کیست، ایشان می‌فرمایند:
    إنّما سمّیت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها.(تفسیر فرات، ص 581.)
    همانا فاطمه، فاطمه نامیده شد، چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.

    پس با دلیل ثابت کردیم که از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستیم، ما از معرفت آن درجة بالایی که خداوند متعال رضایش را در رضایت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستیم، عاجز هستیم از معرفت این مخلوق ربانی و حورای انسانی، او کیست؟...
    امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در شب دفن پیکر مبارک حضرت فاطمه(س) می‌فرمایند:
    أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّر.( امالی المفید، ص 281)
    حزن و اندوهم همیشگی شد و خواب بر من حرام گشت.

    بهتر است بدانیم کسی که این جمله را بیان می‌‌کند دنیا و آخرت را شناخته و هر دو آن‌ها را زیر پایش گذاشته است! چرا که اوست که فاطمه(س) را می‌شناسد. ملاحظه کنید هنگامی که برجنازة حضرت نماز می‌خواند چه می‌فرماید. آنچه برای او در کنار پیکر همسرش اتفاق افتاد، هیچ کجا رخ نداده است، نمی‌توانیم بیشتر از این بگوییم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حدیثی از ابی عبدالله الحسین(ع) نقل شده است. که حضرت فرمودند:
    إنّ أمیرالمؤمنین(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل فی الغسلة الخامسة الآخرة شیئاً من الکافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الکفن، و کان هو الذی یلی ذلک منها، و هو یقول: أللّهمّ إنّها أمتک، و بنت رسولک، وصفیّک و خیرتک من خلقک، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بینها و بین أبیها محمد(ص). فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ، ووضعها علی السریر، و قال للحسن: أدع لی أباذر فدعاه، فحملا إلی المصلّی، فصلّی علیها ثم صلّی رکعتین، و رفع یدیه إلی السماء فنادی: هذه بنت نبیک فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلی النور، فأضاءت الارض میلا فی میل!(مقتل حسین خوارزمی، ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214)
    امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداری از کافور استفاده کردند و مئزری بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدایا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفی و برگزیدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالی گردان و بین او و پدرش جمع کن... و آن هنگام که شب شد، علی(ع) او را غسل داد و بر تختی خوابانید و رو به حسن کرد و گفت: اباذر را بیاور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوی محراب حمل کرد و دوباره دو رکعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت فرما. در آن هنگام منطقه‌ای از زمین نورانی شد.

    جملة آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرمایید، این جمله مجمل بیان شد، ممکن نیست جز برای غیرخدا این جمله گفته شود، می‌فرماید: خداوندا! فاطمه(س) را از این دنیای تاریکی‌ها گرفتی و به سوی نور، نور آسمان‌ها و زمین فرستادی.
    ملاحظه بفرمایید که خداوند متعال دعای امیرالمؤمنین را اجابت فرمود. مثل اینکه خداوند به حضرت فرمود: بله، همان‌گونه که روح او را از نور پروردگارش خلق کردم او را به سوی نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امیر(ع) تمام نشده بود که خداوند او را تصدیق نمود و نقطة نوری از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتی از زمین را نورانی کرد.
    این چه معنایی می‌دهد؟ به این معناست که «إنّالله و إنّا إلیه راجعون» برای همه است، ولی فاطمه(س) به نور خدا پیوست، نوری که از آن خلق شده بود.

    این مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندی پیوست و اینگونه آن جهان از بدن طاهری که از عالم ظلمانی به عالم روحانی شتافت استقبال نمود.
    این فاطمه است که به آن مقام رسید. که «إنّ الربّ لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها.» بهتر است که در اینجا به مناسبت اشاره‌ای کنیم به آنچه که بخاری در روایت صحیحه‌ای از عایشه آورده است که او گفت:
    فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناک شد و [یکی از صحابه] روی برگرداند، بعد از آن طولی نکشید که درگذشت.(صحیح بخاری، ج 4، ص 41.)
    و از دیگری روایت کرده است که:
    حضرت فاطمه(س) به علی(ع) وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.



     
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ